گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 18
گلستان مهدوي







گزارشی از فعالیتهاي کتابخانه و مدرسه تخصصی حضرت ولی عصر، علیه?السلام (اصفهان) مقدمه روبروي یکی از ورودیهاي
بازار قدیمی شهر اصفهان که بیشتر مدارس علمیه این شهر با دهها و صدها سال سابقه درآن قرار دارد تابلوي بزرگی با عنوان
چشم?نوازي می?کند. با قدم گذاشتن در کوچه و پرس و جو از » کتابخانه و مدرسه تخصصی حضرت ولی عصر، علیه?السلام «
افراد می?بینیم اینجا هم مثل دیگر جاهایی که منسوب به حضرت است بوي غربت عجیبی می?دهد. محیط مدرسه و کتابخانه
ظاهرش بیشتر به منزل مسکونی شباهت دارد و تابلوي کوچکی که چندان وضوحی هم ندارد بر سر در آن نصب شده است.
مجموعه شامل دو بخش است: اول مدرسه و دوم کتابخانه. برخلاف اکثر مدارس در حوزه?هاي علمیه در این مدرسه سعی شده
عمده فعالیتها و مطالعات روي بحثهاي کلامی متمرکز شود، نه فقهی. کتابخانه این مجموعه شامل چند بخش است: بخشی را کتب
تخصصی راجع به حضرت مهدي، علیه?السلام، تشکیل می?دهد که حاوي بیش از 1000 عنوان کتاب چاپی و خطی، قدیمی و
جدید به زبانهاي فارسی، عربی، ترکی، انگلیسی و... است و بخش دیگر را کتابهاي مرجع که دربر گیرنده موضوعات مختلفی
مانند تاریخ، رجال، فقه، تفسیر، حدیث و... است. علاوه بر قسمت نوارخانه که شامل بیش از هزار عنوان کاست درمورد مباحث
امام?شناسی و مهدویت است، می?توان یکی از بخشهاي مهم کتابخانه را واحد انتشارات آن دانست که اقدام به احیاء و ترجمه و
انتشار کتب و آثاري درمورد حضرت مهدي، علیه?السلام، نموده است. براي آشنایی بیشتر با این مجموعه پاي صحبتهاي صمیمانه
حجۀالاسلام والمسلمین سید محمود بحرالعلوم میردامادي بنیانگذار مجموعه نشستیم و از محضر ایشان استفاده کردیم که مشروح
صفحه 21 از 50
این گفت و گو تقدیم حضورتان می?گردد. لطفاً بفرمائید مدرسه و کتابخانه تخصصی حضرت ولی عصر، علیه?السلام، از چه
زمانی و با چه انگیزه?اي شروع به?فعالیت نمود؟ بسم?اللَّه الرحمن الرحیم. الحمدللَّه الذي جعلنا من?المتمسکین بولایۀ امیرالمؤمنین
و الائمه، علیهم?السلام، ظاهراً سال 60 یا 61 با کتابی که در دانشگاه پخش شده بود مواجه شدم، که در آن نویسنده شطحیات
حلاج را تفسیرهاي ماتریالیستی کرده بود و مجموعاً محتواي کتاب رد اسلام و مکتب توحید و مبانی تشیع بود و متأسفانه دشمنان
اسلام و بعضاً دوستان نادان آن وقت این کتاب را نشر داده بودند. وقتی من با این کتاب مواجه شدم احساس کردم که باید پاسخی
بنویسیم و جوابی بدهیم. لذا خدمت امام، رضوان?اللَّه علیه، رسیدم کتاب را به ایشان نشان دادم، ایشان هم فرمودند: رد کنید! بعد با
مرحوم آیت?اللَّه العظمی گلپایگانی، رضوان?اللَّه علیه، مطرح کردم. ایشان هم همینطور دستور دادند! با اشراف آیت?اللَّه العظمی
که در ده هزار جلد چاپ » دروغپردازي پشتوانه ماتریالیسم « آقاي صافی گلپایگانی ما براي این کتاب ردیّه?اي فراهم کردیم به نام
شد و در مراکز علمی و فرهنگی و حتی در خارج از کشور توسط آیت?اللَّه مرحوم آقاي سعید طهرانی، قدّس سرّه، پخش شد،
خصوصاً جاهایی که آن کتاب انحرافی و ماتریالیستی پخش شده بود از آن تاریخ به بعد فکر نوشتن بخصوص در موضوع عقاید،
موضوع دفاع از ولایت و امام زمان، علیه?السلام، در بنده تقویت شد، بعد از آن کتابی نوشتیم به?نام انتخاب برترین سیستم رد
مارکسیسم به?صورت مناظره که این کتاب با تأیید آیت?اللَّه مصباح یزدي تجدید چاپ شده است. بعد هم کتابهاي دیگري که در
زمینه امامت، ولایت، امام زمان، علیه?السلام، برخی از کتب جدّمان مرحوم میرداماد، قدّس سرّه، مثل شرعۀ التسمیۀ راجع به حرمت
تسمیۀ امام زمان، علیه?السلام، شرح تقدمه، تقویم الایمان در ولایت امیر مؤمنان، علیه?السلام، تعلیقه بر صحیفه سجادیه منتشر
کردیم. تا سال 64 که بنده از قم به اصفهان آمدم و عنوان کارمان مهدیه میرداماد بود. کارهایی که انجام می?دادیم بیشتر تحت این
عنوان بود. بیشتر به کتب مرحوم میرداماد نظر داشتیم و احیاء این کتب سال 72 بنده در قائمیه اصفهان دعاي ندبه می?خواندم و
صبحهاي جمعه در مجالس ندبه شرکت می?کردیم. تا اینکه احساس کردم کار درباره حضرت کم شده است. تشنه زیاد و آب کم
است. در آن سال به فکرم رسید در رابطه با حضرت به?طور تخصصی کارهایی نظیر جمع?آوري کتبی که راجع به حضرت است
اعم از خطی و چاپی، فارسی و عربی و زبانهاي دیگر و حتی کتابهایی که علیه نوشته می?شود داشته باشیم یا آنهایی که علیه است
بر آنها ردّیه بنویسیم، آنهایی که در راستاي تشریح مبانی مهدویت است سازندگی دارند اگر خطی است چاپ بکنیم، اگر چاپ
شده و مثلاً عربی است، ترجمه کنیم و یا به?عکس و در این زمینه بناي کار را گذاشتیم. در آن وقت هنوز این مطلب به ذهنم
نمی?آید که در جایی حتی در حوزه علمیه قم گفته یا پیشنهاد شده بود. وقتی من به آیت?اللَّه العظمی آقاي صافی گلپایگانی
پیشنهاد کردم ایشان خیلی استقبال کردند. همینطور از اساتید دیگر بعضی از علما و مراجع دیگر، بحمداللَّه با تأیید خداوند متعال و
عنایات حضرت صاحب، علیه?السلام، و الطاف آقایان مراجع و علما شروع به?کار کردیم. چند نمایشگاه کتاب در اینجا قرار دادیم
با اینکه جاي ما وسیع نیست. امّإ؛ نمایشگاه?هاي خیلی خوبی ازنظر کمی و کیفی برگزار شد و علماي اصفهان و اساتید حوزه و
دانشگاه و نسل جوان ازجمله آیت?اللَّه مظاهري به مدرسه آمده سخنرانی کردند. بحمداللَّه تا الان موفق بوده?ایم به نشر بعضی از
آثار، جمع?آوري بیش از 1000 عنوان راجع به حضرت نوارخانه?اي که آقایان تشکیل دادند از سخنرانی علما درباره امام زمان،
علیه?السلام. تا به?حال چه فعالیتهایی داشته?اید و حوزه عملکردتان چقدر بوده است؟ هدف، هدف بلندي است، بنده در فکرم
بوده و هست که یک کار جهانی بکنیم، یعنی پاسخگوي سؤالات و شبهات در کل عالم باشیم. عنوان مدرسه و کتابخانه تخصصی
حضرت ولی?عصر، علیه?السلام، مدرسه?اش جنبه عقاید دارد نه فقه و اصول چون اعزام مبلغ داریم از طرف آقایان مراجع مأذون
هستیم وجوه سهم امام، علیه?السلام، را دریافت کنیم و مبلغ اعزام کنیم به شهرهایی که محدودند و شیعه در اقلیت است. خوب این
آقایان باید یک دوره ببینند، کلاس عقاید ببینند، بخصوص در بخش ولایت در بخش امام زمان، علیه?السلام، اینجا مدرسه?اش به
این عنوان است. براي طبقه دانشجو همچنین کلاسهاي سخنرانی داریم. از اساتید دعوت کرده?ایم تا بحال از بسیاري از آقایان بهره
صفحه 22 از 50
برده?ایم. خود بنده هم شبهاي جمعه در اینجا جلسه دارم و بحثمان بحث امامت است و امام?شناسی از دیدگاه قرآن و روایات و
بحمداللَّه در استان یک مرکزي است شناخته شده و فراتر به?طوري که از شهرهاي مختلف و استانهاي مختلف براي ما سؤال
می?فرستند، ما جواب می?دهیم و مقالاتی که در برخی مجلات داده?ایم از جمله مجله موعود چاپ شده است. از نظر بفعد
خارجی با اینکه امکانات ما خیلی محدود است خود شما شاهد هستید که بعضی از محققان خارجی که به اصفهان براي تحقیق یا
So- دیدن آثار باستانی آمدند، به این مرکز مراجعه کرده?اند و بعد از بحث و صحبت بعضی از آنها اسلام آوردند از جمله آقاي
که از ژاپن آمد، چند شب اینجا ماند. بعد از بحث و صحبت ایشان مسلمان شد. شیعه شد. از سوئد داشتیم و کشورهاي Miake
دیگر. اخیراً آقایی آمدند اینجا از ایتالیا که در 1995 میلادي یعنی حدود 5 سال پیش مسلمان شده بودند در لندن شیعه شده بودند.
خانم ایشان هم سنی بودند، شیعه شده بود و ایشان آمدند اینجا براي تحقیق درباب حضرت مهدي، علیه?السلام، دو، سه شب هم
میهمان ما بودند. سؤالهایی داشتند، ما جواب دادیم بحمداللَّه با امکانات کم هم داخل استان و هم در سطح کشور و هم ازنظر بعد
خارجی فعالیتهایی داشته?ایم و داریم. نتیجه و اثر فعالیتهاي خود را چگونه می?بینید؟ مهمترین نتیجه?اي که ما در این چند سال از
این مجموعه گرفته?ایم این است که مبلغانی در اینجا آمده?اند و بهره برده?اند از کتب و دروس اینجا و اینها در منعکس کردن
مبانی تشیع و مهدویت در بیرون خدماتی داشته?اند که این را ما مهمترین محصول اینجا می?دانیم. یعنی اینجا مبلغ ساز بوده است.
چه آقایان طلاب و چه آقایان دانشجو، چه داخلی و چه خارجی. اینها مبلغ ولایت شده?اند. مثلاً آقاي عبدالرحمن العلی که
در مجله مسجد آیت?اللَّه انگجی تبریز با عکس چاپ شده است. ایشان با » حیات بخشی حضرت مهدي « جریانش سابقاً در مقاله
اینکه خیلی در تسنن تعصب داشت و فکرش وهابی زده هم شده بود و خیلی با تشیع مخالف بود، خودش می?گفت من کتابهاي
دکتر تیجانی را آتش زده?ام با چنین وضع و تعصبی ایشان سه ماه آمد اینجا و در جلسات ما شرکت کرد. در دروسی که ما داشتیم
که در آن جزوه » موعظمتی لکل مسلم « شرکت کرد، بعد از بحث و صحبت ایشان شیعه شد و یک جزوه و رساله?اي نوشت به?نام
از تشیع دفاع کرده است و در آن آیات قرآن و روایات را آورده، در رابطه با بحث مهدویت هم ما سه چهار روزي با ایشان کار
کردیم، ایشان زیر بار نمی?رفت، البته اصل موضوع را قبول داشت ولی تولد حضرت را منکر بود ولی بحث کردیم از کتب
خودشان و بالاخره ایشان قانع شد. مجموعاً چه محصولات و انتشاراتی تاکنون راجع به حضرت داشته است؟ اولین اثري که راجع به
حضرت صاحب، علیه?السلام، ما موفق شدیم نشر بدهیم کتابی است از مرحوم میرداماد، رضوان?اللَّه علیه، به نام شرعۀ التسمیۀ.
ناهیه است. نهی می?کنند ما را از اسم بردن حضرت یک » م - ح - م - د « روایاتی ما داریم در باب اینکه اسم حضرت را نبرید
عده?اي از مرحوم میرداماد استفتاء کردند که به?نظر شما نام بردن حضرت چطور است؟ مرحوم میرداماد قائل به حرمت بودند.
ایشان جواب می?دهند که من حرام می?دانم و مشکل است نام بردن حضرت. این فتوایشان مستند به روایاتی است که ناهیه است
و به?طور مطلق هم زمان غیبت صغري را شامل می?شود و هم غیبت کبري را. ایشان مستدل صحبت می?کنند یک بحث فقهی و
ولایی به?نام شرعۀ التسمیۀ. آیت?اللَّه العظمی آقاي صافی گلپایگانی نظر داشتند که این کتاب چاپ بشود. ما هم این کتاب را در
مشهد مقدس از کتابخانه آستانه گرفتیم. نسخه خطی این کتاب را با نظر جناب آقاي استادي که از محققان و علماي بزرگوار هستند
با اشراف و تحقیق ایشان چاپ کردیم. البته چون عربی بود و خواستیم براي فارسی زبانها هم مفید باشد. یک مقدمه?اي مشترکاً با
جناب آقاي استادي به فارسی نوشتیم و تقریباً یک مقداري از اصل مطالب کتاب را در این مقدمه فارسی آورده?ایم. این اولین اثر
راجع به امام زمان، علیه?السلام، است و بعد سه رساله درباره امام زمان، علیه?السلام، از مرحوم علامه مجلسی، رضوان?اللَّه علیه،
است که جناب آقاي رجایی که از محققان و علماي بزرگوار قم هستند آقاي حاج آقا مهدي رجایی که بسیاري از کتابهاي قدما را
ایشان تحقیق کرده?اند و محقق خوبی هستند. تحقیق کرده?اند و مقدمه?اي که بنده نوشتم چاپ شده است. این دومین اثر راجع به
امام زمان، علیه?السلام، بعد دو جلد کتاب به نام در محضر دوست است که جلد اولش از آقاي رجایی است که مجموعه?اي است
صفحه 23 از 50
شامل 40 تشرّف و دومی از بعضی دوستانمان در همین مرکز که هر دو را بنده بر آنها مقدمه نوشته?ام و بعضی مقالاتی که
فرستاده?ایم براي بعضی مجلات مانند: حیات بخشی حضرت مهدي، علیه?السلام، و برخی مقالاتی که مجله موعود چاپ کرده
است و همچنین مقاله?اي که کانون اندیشه به زبان فرانسه راجع به حضرت صاحب از بنده چاپ کرده?اند. براي آینده چه
برنامه?هایی درپیش دارید؟ ان?شاءاللَّه در نظر داریم جاي وسیعتري پیدا کنیم و این مرکز وسعت پیدا کند هم از نظر جا و هم
ازنظر کار و تلاش. کلاسهاي بیشتري بگذاریم بخصوص براي آقایان طلاب. یعنی آقایانی که طلبه?اند و در حوزه درس
می?خوانند باید قبل از پرداختن به فروع به اصول بپردازند. اصول اعتقادات یعنی کلام و طوري بشود که در برخورد با مکاتب
مختلف بتوانند پاسخگو باشند. شبهات امروز و تهاجم فرهنگی و مسائلی که دارد. براي آقایان طلاب کلاسهایی بهتر و بیشتر
بگذاریم. براي دانشجویان کتابخانه?مان وسعت بیشتري پیدا کند. وقت بیشتري براي خواننده قرار بدهیم. الان با توجه به جاي کم و
نامساعد، ما هنوز به آن هدف نرسیده?ایم. نشر آثاري که مربوط به حضرت است و خطی است. اخیراً اثري از مرحوم آیت?اللَّه
فقیه ایمانی پدر جناب حجۀالاسلام والمسلمین آقاي مهدي فقیه ایمانی که هم خودشان، هم پدرشان آثار خوبی راجع به امام زمان،
علیه?السلام، دارند یافته?ایم که راجع به زیارت ناحیه است و خطی است. در نظر داریم این کتاب با اشراف خود آقاي فقیه ایمانی
چاپ شود. اینکه تنها در ایّام نیمه شعبان جشن گرفته شود و چراغانی شود درست نیست، حق حضرت درست ادا نمی?شود. باید
یک تبلیغی بشود، ترویجی بشود مثلًا با عنوان دهه مهدویت که از دهم تا بیستم شعبان دهه مهدویت باشد، همانطور که دهه حسینی
داریم (عاشورا) دهه آخر صفر مربوط به نبی?اکرم و امام مجتبی، علیهماالسلام، دهه فاطمیه مربوط به حضرت زهرا،
سلام?اللَّه?علیها، دهه مهدویت داشته باشیم. به?عنوان آخرین سؤال بفرمائید با چه مشکلاتی از یکسو و چه برکات و عنایاتی
خاصه از ناحیه حضرت مواجه بوده?اید؟ مشکلات که فراوان است ما از صفر شروع کردیم، از نظر مادي و حتی جا نداشتیم و
مکانی که الآن هستیم منزل مسکونی خود ما بوده است که دراختیار این?کار قرار دادیم و افتخار هم می?کنم و حضرت هم عنایت
فرمودند که ما حتی یک لحظه بیجا نشدیم و بحمداللَّه با واگذاري اینجا جاي بهتر و مناسبتري پیدا شد. امّا متأسفانه با کمی امکانات
و بعضاً عدم امکانات مادي روبرو هستیم. امروز روزي است که باید دست افرادي که می?خواهند کار کنند از نظر امکانات مادي
باز باشد، تجهیزاتی که باید داشته باشند، لوازم و امور دیگري که بتواند پاسخگوي تهاجم فرهنگی باشد. بتواند نشر آثار و عقاید
بکند دراختیار آنها باشد. البته دوستانی بوده?اند که کمک کرده?اند و می?کنند در اصفهان ما عشاقی را سراغ داریم که اینها
خدمتگزار حضرت مهدي، علیه?السلام، هستند و بوده?اند و به?ما کمک کرده?اند ولی متأسفانه با کمبود مواجه بوده?ایم و
هستیم، بخصوص در رابطه با اعزام مبلغ به اطراف، مثل زاهدان، بندرعباس، سیستان و بلوچستان، ایرانشهر بخصوص، مجموعاً کارها
انجام شده بحمداللَّه کمبودها هم جبران شده و ان?شاءاللَّه جبران می?شود. امّا برکات، برکاتی که فرمودید، من قبل از شروع کار تا
تصمیم گرفتم، شبی خواب دیدم که از یک کوه بسیار بزرگی بالا می?روم که خیلی بالا رفتن از این کوه سخت است، خیلی
مشکل بالا رفتم تا رسیدم، نهایتاً به بالاي کوه به آن هدف بعد از رسیدن یادم هست در عالم رؤیا سوره فجر خواندم از همان خواب
فهمیدم که این کار، کار مشکلی است، کار سختی است، ولی نهایتاً به پیروزي می?رسد. بعد هم این هدف ما که در سه رساله
مطرح کرده بودیم و با بعضی دوستان شفاهاً مطرح کرده بودیم این را جاهاي دیگر هم دنبال کردند، مسجد جمکران دنبال کردند
و بحمداللَّه ان?شاءاللَّه داریم به پیروزي می?رسیم. جمعاً چون کار، کار شخصی و فردي نیست. موفقیتهایی که مسجد جمکران
کسب کردند بعد از کار ما شروع کردند امّا بحمداللَّه موفق بوده?اند. مجله موعود، مجله?هاي دیگر راجع به حضرت جمعاً
رسیده?ایم به موفقیت.
حافظ و مهدویت- 2
صفحه 24 از 50
همانگونه که ذکر شد، مهدویت و نوید ظهور مصلح غیبی در اسلام بسیار قدیمی و ریشه دار است، لیکن نباید غافل بود که این امر
اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه این اعتقاد در میان عامه مسلمین وجود دارد و همچنین ادیان دیگر نیز ظهور آن حضرت را قطعی
می دانند، ولی هرکدام، از این منجی، به گونه اي تعبیر کرده اند. حافظ درباره غیبت آن حضرت می گوید: ازدست غیبت تو
شکایت نمی کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور یا در جاي دیگر: اي غایب از نظر به خدا می سپارمت جانم بسوختی و به جان
دوست دارمت امام رضا، علیه السلام، درباره غیبت آن حضرت چنین می فرماید: چهارمین فرزند من، خداوند او را در پشت پرده
غیبت پنهان می سازد. تا وقتی که خود می خواهد. 1 در کتاب مجموعه زندگی چهارده معصوم آمده است: عارف نامی حافظ
شیراز که به زیارت جان باهرالنور امام زمان، عجّل اللَّه تعالی فرجه، تشرّف حاصل کرده است، شرایط زیارت حجت عصر را چنین
وصف می کند: در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوري زکجا می بینم جلوه بر من مفروش اي ملک الحاج
که تو خانه می بینی و من خانه خدا می بینم خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دورست همانا که خطا می بینم استاد علی
دوانی در کتاب شوق مهدي مطلبی را درمورد حافظ و حضرت مهدي آورده است: در اشعار هیچ یک از شاعران بزرگ غیر از
حافظ نمی بینیم که تا این حد ابیاتی مناسب با اعتقاد شیعیان درباره امام زمان، علیه السلام، آمده باشد و تقریباً کمتر غزلی است که
بیتی یا ابیاتی از آن مناسب با وصف حال امام غایب ازنظر نباشد. لسان الغیب در غزلهاي شورانگیز خود بارها سروده است: روي
بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر اشکم احرام طواف حرمت می بندد گرچه از خون دل ریش دمی
طاهر نیست عمریست تا به راه غمت رو نهاده ایم روي و ریاي خلق به یک سو نهاده ایم اي خرّم از فروغ رخت لاله زار عمر بازآ
که ریخت بی گل رویت بهار عمر اي پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی بنماي رخ که
را صریحاً آورده و از ظهور » مهدي « خلقی واله شوند و حیران بگشاي لب که فریاد از مرد و زن برآید از اینها جالبتر اینکه حافظ نام
مظهر ریا و تزویر و بدي و پلیدي - سخن گفته است: کجاست صوفی دجّال چشم ملحد شکل بگو بسوز که - » دجّال « و نابودي
دین پناه رسید! شباهت حضرت مهدي به پیامبران الهی درشعر حافظ در حضرت نشانه هایی از پیامبران الهی وجود دارد که » مهدي «
به احادیثی در این رابطه اشاره می کنیم: مهدي قائم از نسل علی بن ابیطالب، علیه السلام، است که در اخلاق و اوصاف، شکل و
سیما، شکوه و هیبت چون عیسی بن مریم است. خداوند به همه پیامبران هرچه داده، به او نیز داده، با اضافاتی. همچنین در روایت
دیگري از کتاب اثبات الرجعۀ فضل بن شاذان از امام صادق، علیه السلام، آورده است 2: هیچ معجزه اي از معجزات انبیاء و اوصیا
نیست مگر اینکه خداوند تبارك و تعالی مثل آن را به دست قائم، علیه السلام، ظاهر می گرداند تا بر دشمنان اتمام حجت کند. 3 و
در حدیث دیگري امام صادق، علیه السلام، می فرمایند: و در آن هنگام که آقاي ما قائم، علیه السلام، به خانه خدا تکیه زده می
گوید: اي مردم هرکس می خواهد آدم و شیث را ببیند، بداند که من آدم و شیث هستم و هرکس می خواهد نوح و فرزندش سام
را ببیند، بداند که من نوح و سامم و هرکس که می خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند، بداند که من همان ابراهیم و اسماعیل می
باشم، و هرکس می خواهد موسی و یوشع را ببیند، من همان موسی و یوشع هستم، و هرکس می خواهد عیسی و شمعون را ببیند
من همان عیسی و شمعون هستم و هرکس می خواهد محمد، صلّی اللَّه علیه وآله، و علی، علیه السلام، را ببیند من همان محمد و
امیرالمؤمنین، علیهماالسلام، هستم و هرکس می خواهد حسن و حسین را ببیند من همان حسن و حسینم و هر کس می خواهد
امامان از ذریه حسین، علیه السلام، را ببیند بداند که من همان ائمه اطهار هستم، دعوتم را بپذیرید و به نزدم جمع شوید که هرچه
گفته اند و هرچه نگفته اند به شما خبر دهم. 4 احادیث فوق دلالت دارد که تمام صفات انبیا و ائمه، علیهم السلام، در وجود حضرت
حافظ نیز این نکته را زیبا سروده: حافظ مکن اندیشه که .» آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داري « : جمع است و چه خوش گفته اند
آن یوسف مه روي باز آید و از کعبه احزان به در آیی یا : گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی چون نیک بدیدم به حقیقت به از
2. روزگار . برگرفته از کتاب دلبري برگزیده?ام... 1. بشارة الاسلام، ص 51 × : آنی ادامه دارد ماهنامه موعود شماره 26 پینوشتها
صفحه 25 از 50
4. همان. . 3. غیبت نعمانی، ص 13 . رهایی، ج 1، ص 130
شعر
در غیاب تو اي که تفسیر نگاهت?دریاست باغ آیینه چشمت زیباست بر لبت رود تبسم جاري است سخنت زمزمه خوبی?هاست
عارفان در نگهت حیرانند کشف اسرار نگاهت رؤیاست ما و چشمان تو هم?پیمانیم عشق و ایمان و خدا هم با ماست دل پژمرده ما
را دریاب اي که تفسیر نگاهت دریاست رضا اسماعیلی آفتاب چشم تو هر صبح با سلام تو بیدار می?شویم از آفتابف چشم تو
سرشار می?شویم در چشمهاي آبی?ات اي تا افق وسیع یک آسمان ستاره سیّار می?شویم یک آسمان ستاره و یک کهکشان
شهاب بر روي شانه?هاي شب آوار می?شویم روزي هزار مرتبه تا مرگ می?رویم روزي هزار مرتبه تکرار می?شویم فردا دوباره
صبح می?آید از این مسیر چشم انتظار لحظه دیدار می?شویم زنده یاد سلمان هراتی
اگر آینه نبود...
فرج?اللَّه (فردین) فکوري بارها دیده بودمت آنچنان که آب را در آب و آسمان را در آبی و سبز را در عشق. غبار، آینه را تهمت
بست وگرنه زمانف ما بی?امام نیست. اي سکوت بلند گوشهایمان کر باد اگر خاموشی?ات را نشنویم. کجائی که دیدارت محض
است پاهایمان خشت است و دستهایمان بی?تکلیف. اگر می?دانستم از کدام سمت می?رویی پیامبر گلها را وحی می?دادم تا
گلها را به مقدّس?ترین خاك بشارت دهد. درختان برگ?ریزان دوري تواند و قرنهاست که ایستاده?اند تا جمالت را زانو زنند
شاخه?ها سلامتی?ات را هر لحظه در قنوت?اند بیابانها فراق ترا ترك خورده?اند و خروش می?کنند دریاها اضطراب دوري?ات
را. زمین آینه?دار حضور توست تا عظمت را بر کهکشانها ناز بَرَد. چشمهایمان را فرشی ساخته?ایم تا هر چشمی گلی باشد بر قالی
قدمهایت، اگر که نیائی گلها را آفت می?گیرد و زالوها به تخت می?نشینند شب ماه را می?بلعد و نور واژه?اي می?شود بی?نور
پنجره?ها دیوار می?شوند و بصیرت را اسیري می?برند زنجیرها طویل می?شوند و رودخانه?ها پر سنگ. اگر که نیائی من گریه
می?کنم اي بزرگوار من هرگز کودکی?ام را نفروخته?ام من در غربت چون طفلی بازي می?کنم خیال ترا در کوچه?هاي شهر،
اي نور مرا با توست گفتگو که زالوها به تخت می?نشینند و شب ماه را می?بلعد. بلند نیست شب بی?تو بودن عمر ما کوتاه است
زبانمان چربف شیطان است وگرنه دوست، نشانی?ات را به?ما می?داد. اگرچه کفشهایمان آلوده?ست و ابلیس خشنود امّا
بی?نصیب باد، قلبی که بی?تو آب خورد. فراموشی هدیه دشمنان توست تا بشریّت را به خنده فریب دهند. ما چراغانی می?کنیم
یادت را تا پادشاه شهر کوران بداند که چشمهایمان را فرشی ساخته?ایم تا هر چشمی چراغی باشد بر مقدم ظهور تو و در
چراغانی?ات می?زدائیم یاد خویش را. هر روز روزف تولد توست و هر که بی?تو قدم زند کوچه?اش بن?بست است و مسیرش
تب?آلود. اگر کسی نیست میان غلامانت که شعر بدوزد بر بلنداي قامتت من فداي تو می?شوم، هرچند، غلام تو خود معشوق شعر
ماست. کدام سقف آسمان را سقفی نیست معمار تمنّایت چنین خواسته است تا فرشتگان هر روز زمین را خیره شوند تا ذکرشان
قبول گردد. اگر که دیر کنی پرستوها بال می?ریزند و کرکس?ها درختها را فتح می?کنند مارها تخم?ریزي می?کنند زمستان
طولانی می?شود و یتیمان بی?پناه اگر که دیر کنی فرصت نمی?دهند هواي صاف را دود جاي ابرها را می?گیرد و دیگر بغضی
نمی?ترکد آب را می?بندند و زخم می?شود احساس درد زیاد می?شود و بی?دردي زیادتر. اي سکوت بلند کلاغها هرگز،
صدایشان رسا نخواهد بود قناري?ها هرچند در قفس امّا قناري?اند و کلاغها هرچند قشنگ?تر سیاه?تر. سکوتت رساترین فریاد و
غیبتت ازل را به ابد پیوند می?دهد ما در این میان شمشیرت را به?انتظار نشسته?ایم که حکم کنی که دشمنانت را تیغ و دوستانت
را عشق. محرابت کجاست تا پیامبران اشارت کنند بشریت را به راستی. منظومه?ها قافیه باز نام تواند کتابها نام ترا ورق می?زنند و
صفحه 26 از 50
قلمها نام ترا در نوبتند. در کدام مسجد نماز می?گذاري که دیریست کبوتران بی?دانه مانده?اند و زیبا نشستن را تجربه نکرده?اند.
عصمت خالف خاندان توست و تو، خالف خاندان عصمتی، پیچ زلف تو صراط المستقیم ماست تو پیداترین گنج پنهان مائی اگر
آینه نبود فهم تو غیرممکن بود غبار آینه را تهمت بست وگرنه زمانف ما بی?امام نیست. اگر حیا نبود می?شکستند آینه?ها هرچه
زشت را. تو روزه?دار قرنهایی و تنها کسی که بیشترین نماز را اقامه کرده است. تو تنها شب نشین غم تنهائی خویشی که غصه?ات
باران را آفرید اگر که اشک ما گرانبهاست، به حرمت باران توست وگرنه شوري اشکهایمان را دلیلی نیست. اي بلند قامت ظهورت
قیامتی است که خفاشها هرگز تصور اینهمه روشنی را نخواهند داشت. اگر که دیر کنی چراغها امیدشان تاریک می?شود و دستها
گره می?خورد بر زانوانف غم خورشید به امید تو روشن است و ماه به امید تو می?چرخد که شاید دیگر خوف را از یاد برده باشد.
ما بزرگتر از قلبمان می?تپیم چون تو، وارث آن ظهري که لاله?ها مشقف عشق کردند و آغاز شد خشم ستارگان با سیاه چاله?ها.
نگاه می?کنی و می?گذري و ما همچنان فرو می?رویم گریبانف غفلت خویش را تو کشفف حقیقتی تو آتش بس آشوبی اشاره
می?کنی و تاریخ تمام می?شود سلام می?دهی و می?روي.
راز هَمیان
محمدرضا دفرّانی اي ابوالادیان! پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صداي شیون از خانه من خواهی شنید و مرا در آن
وقت غسل دهند. این کلمات را امام درحالیکه عرق بر پیشانی مبارکشان نشسته بود خطاب به ابوالادیان که نامه هاي حضرت را به
شهرها می برد فرمود. ابوالادیان گفت: اي سیّد هرگاه این واقعه روي دهد، امر امامت با کیست؟ فرمود: هر که جواب نامه هاي مرا
از تو طلب کند او امام بعد از من است. گفت علامتی دیگر بفرما، فرمود: هر که بر من نماز کند جانشین من خواهد بود. گفتم و
علامتی دیگر، فرمود: هر که بگوید در میان همیان چه چیز است، او امام شماست. ابوالادیان گفت: مهابت حضرت مانع شد که
بپرسم کدام هَمیان، پس بیرون آمدم و نامه ها را به اهل مداین رسانیدم و جوابها گرفته و برگشتم و چنانچه فرموده بود در روز
پانزدهم داخل سامره شدم و صداي نوحه و شیون از منزل امام بلند شده بود. چون به در خانه آمدم جعفر کذّاب را دیدم که بر
درب خانه نشسته و شیعیان بر او گرد آمده اند و او را تعزیت به وفات برادر و تهنیت به امامت خود می گویند. پس من در دل
گفتم: که اگر این امام است پس امامت نوع دیگر شده است، این فاسق کی اهلیت امامت دارد، زیرا که قبل از این او را می
شناختم، شراب می خورد و قمار می باخت و تنبور می نواخت. پس وي را تعزیت و تهنیت گفتم، ولی هیچ از من سؤال نکرد، در
جعفر برخاست و شیعیان ». برادرت را کفن کرده اند، بیا و بر او نماز کن « : خادم بیرون آمد و به جعفر خطاب کرد » عفقید « این حال
با وي برخاستند، چون به صحن خانه رسیدیم دیدیم جنازه امام حسن عسکري، علیه السلام، کفن کرده و آماده است. پس جعفر به
پیش ایستاد تا بر امام نماز گزارد. چون دست فراز برد تا تکبیر گوید، طفلی گندمگون، پیچیده موي و گشاده دندان مانند پاره ماه
بیرون آمد و رداي جعفر را کشید و فرمود: به کناري برو که من از تو براي نماز بر پدرم سزاوارترم. همه نگاهها متوجه این طفل
خردسال شد، رنگ از چهره جعفر پرید و متغیر شد. آن طفل پیش ایستاد و بر پیکر امام نماز خواند و آن حضرت را در کنار امام
هادي به خاك سپرد و رو به من کرد و فرمود: اي بصري جواب نامه ها را که با توست به من بده. پس آنها را به حضرت دادم و در
خاطر خود گفتم: دو نشان از نشانه هایی که حضرت امام حسن عسکري، علیه السلام، فرموده بود ظاهر شد و یک علامت مانده،
براي آنکه حجت بر جعفر تمام شود که او امام نیست گفت: آن طفل که بود؟ جعفر گفت: واللَّه من او را هرگز » حاجز وشاء « پس
ندیده بودم و نمی شناختم. در این حال جماعتی از اهل قم وارد شدند و از احوال امام عسکري، علیه السلام، پرسیدند و چون
دریافتند که حضرت به شهادت رسیده، پرسیدند: امر امامت با کیست؟ مردم اشاره کردند به سوي جعفر، آن گروه نزدیک رفته و به
او تعزیت و تهنیت دادند و گفتند: بگو چه مقدار نامه و اموال با ما هست؟ و بگو نامه ها از چه جماعت است و چه مقدار است تا به
صفحه 27 از 50
شما تسلیم کنیم. جعفر برخاست و گفت: مردم از ما علم غیب می خواهند. درآن حال خادم بیرون آمد ازجانب حضرت صاحب
الامر،علیه السلام،وگفت: با شما نامه فلان شخص و فلان و فلان هست و همیانی است که در آن هزار اشرفی است و در آن میان ده
اشرفی هست که تنها روکشی از طلا دارد. آن جماعت نامه ها و مالها را تسلیم کردند و گفتند: هر که ترا فرستاده است که این نامه
ها و مالها را بگیري او امام زمان است. آنگاه دانستم که راز هَمیانی که امام حسن عسکري فرموده بودند چیست؟
راز بقاي ایران- 3
قسمت سوم عنایات اهل بیت، علیهم?السلام علی ابوالحسنی (منذر) راز بقاي ایران چیست؟! در پاسخ به سؤال فوق، نکات مختلفی
به نظر می?رسد که به مهمترین آنها اشاره می?کنیم: 1. مجاهدات و جانفشانیهاي مردم شجاع و غیور این سرزمین به رهبري علماي
دین وهمیاري برخی از رجال مستقل سیاسی، که نهضتهایی چون نهضت مبارزه با قرارداد رویتر، نهضت تحریم تنباکو، نهضت
عدالتخواهی منتهی به مشروطیت، رستاخیز ملت ایران در جنگ جهانی اول، نهضت ملی کردن صنعت نفت ، و... انقلاب اسلامی
اخیر از آن جمله?اند. 2. بهره?گیریف رندانه رجال سیاسی هوشمند (و احیاناً علماي دین) از تضاد سیاسی قدرتهاي خارجی در
جهت حفظ منافع و پیشبرد مصالح ایران واسلام. نقش آن مجاهدات ملی - اسلامی، و نیز این بهره?گیریهاي رندانه از تضاد
قدرتهاي خارجی، در خنثی کردن بسیاري از توطئه?ها و تجاوزها، امري آشکار و انکارناپذیر است، و بی?گمان بایستی آنها را
نیک شناخت و براي بهروزي حال و آینده کشور، از درسها و عبرتهاي بسیاري که در آنها نهفته است بهره جست. امّا حقیقت این
است که دو عامل فوق - با همه اهمیت و تأثیر تاریخی آن چنانکه باید، گره از معمّاي فوق نمی?گشاید، زیرا اولًا، قدرتهاي مزبور،
به رغم تضاد منافع با یکدیگر، در محو اسلام و تشیع و سرکوبی ایران شیعه با هم وحدت نظر دارند و عملًا نیز درمواقع متعدد و
بسیار حساسی نظیر جنگ جهانی اول و دوم با هم بر سر تجزیه?ایران به توافق رسیده?اند. و ثانیاً، در عرصه جنگ نابرابري که ملّت
و روحانیت این کشور با استعمار داشته?اند، موارد مکرّري پیش آمده است که قشون بیگانه قوّه مقاومت آنان را بسختی درهم
شکسته وبه دلایل گوناگون داخلی و خارجی، سیر حوادث به شکست فاحش دولت و ملت ایران انجامیده است. شکست سخت
ایران از روسهاي تزاري در عصر فتحعلیشاه، زخم زبانها را بناحق - متوجه فقهاي صادر کننده حکم جهاد ساخت و سبب شد که
شخصیتی چون سید محمد مجاهد (مرجع تقلید وقت شیعه) از فشار اندوه آن شکست وآسیب این زخم زبانها، جان بازد و در
در جنگ جهانی اول نیز کسانی چون حاج آقا نوراللَّه?اصفهانی نه تنها نتوانستند جلوي هجوم قشون .» دق?مرگ شود « حقیقت
روسها را در حومه تهران و قم بگیرند، بلکه اصفهان نیز به دست ژنرال باراتوف افتاد و حاج?آقانوراللَّه ناگزیر از مهاجرت به نجف
شد و آن گونه که سرپرسی سایکس در تاریخ ایران نوشته عناصر روسی و انگلیسی دراصفهان اشغال شده جشن و پایکوبی به راه
انداختند . جاي دوري نرویم، در همین جنگ تحمیلی عراق با ایران در سالهاي اخیر نیز، که روحانیت در رأس قواي سه?گانه
استکبار جهانی، و » ید واحده « کشور قرار داشت و ملّت نیز گوش به?فرمان رهبر قاطع ونستوه انقلاب بود، صدّام (که به صورت
امریکا و انگلیس و روسیه و فرانسه و... اذناب آنان در کویت وعربستان و... عمل می?کرد) توانست سالها بخشی » نماینده مشترك «
از خاك کشورمان را اشغال کند وحتی پس از پایان جنگ نیز تا مدتی رجز بخوانَد و در پی تحمیل مطامع خویش به دولت ایران
باشد(ومعلوم نیست که اگر، به خیال تمهید مقدمات سلطه بر کویت، آن اراضی را به ما پس نمی?داد و حتی با کشیدن منّت، باب
دوستی با ایران را نمی?گشود و بعد هم آن گونه که دیدیم توسط دوستان و حامیان قبلی امریکایی و انگلیسی و کویتی وسعودي
خویش تار و مار نمی?شد، با ما که در موضع ضعف بوده و دوران نقاهت شدیدف پس از جنگ با صدام، و در حقیقت با استکبار
جهانی، را می?گذراندیم، چه می?کرد؟!). به?هرحال،با همه آن مجاهدتها و جانفشانیهاي ملّت ایران و نیز بند بازیهاي هنرمندانه
رجال سیاسی این سرزمین، بفحرانها و طوفانهاي سخت بسیاري پیش آمده که مردم ایران (از زبده و توده، و پیر و جوان) دست به
صفحه 28 از 50
آسمان برده و از سوز دل و عمق جان به درگاه الهی نالیده?اند که: أللّهم إنّا نشکو الیک... کثرة عدوّنا وقلّۀ عددنا وشدة الفتن بنا
وتظاهر الزمان علینا... افزون بر این همه، پاره?اي از این توطئه?ها، دقیقاً در زمانی خنثی شده که ملت ایران اسیر چنگ دشمن بوده
وامکان یا آمادگی تجهیز قوا و جنگ با خصم را نداشته است (نظیر توطئه تجزیه ایران بین روس و انگلیس در کمسیون سه جانبه
منعقد درمسکو به سال 1324 ش، که غائله حزب دموکرات در آذربایجان جزئی از همان توطئه بود) بلکه گاه پایتخت از توطئه
هواپیماهاي دشمن را در خاك طبس با طوفان شدید شن برخاسته از کویر یزد ، » سبب ساز و سبب سوز « بی?خبر بوده وخداوند
خاکستر ساخته است! در ماجراي خاکستر شدن هواپیماهاي امریکایی در طبس (اوایل پیروزي انقلاب) مرحوم شهید دکتر سید رضا
که آن زمان وکیل » مظلومی گمشده در سقیفه « و نیز » اولین دانشگاه و آخرین پیامبر « پاك نژاد، نویسنده?معروفف سفریف کتابهاي
مردم یزد در مجلس شوراي اسلامی بود، می?گفت: ناگهان ما شاهد برخاستن طوفانی از شن و خاك شدیم که با سرعت به سمت
70 سال اخیر چنین طوفانی سابقه ندارد... وبعداً فهمیدیم که به - کویر مرکزي می?رفت و پیرمردان کهنسال شهر می?گفتند در 80
سراغ هواپیماهاي امریکایی در حدود طبس می?رفته?اند!(و سخن در این مقوله?ها بسیار است). پس باز باید پرسید: راز بقاي
ایران چیست؟ راز اصلی بقاي ایران: عنایات اهل بیت، علیهم?السلام حقیقت این است که بایستی، در پشت همه علل و عوامل
ظاهري - که به جاي خود درست وصحیح هم هست - به دنبال علتی نهانی و ماورایی، و روشنتر بگوییم، دستی غیبی و معنوي و
الهی بگردیم. وجالب است بدانیم که حتی برخی از سیاستگران مطلع خارجی، که خود مدتها عهده?دار وزارت خارجه یکی از
قدرتهاي بزرگ بوده و یا به هر حال بابسیاري از بند و بستها و قبض و بسطهاي سیاست جهانی آشنا و مرتبط بوده?اند، در تحلیل
بدینجا رسیده?اند که یک نیروي غیبی دست اندرکار حفظ ایران است. سخن آقا خان » ایران اسلامی شیعه « وضعیت شگفت?انگیز
محلّاتی وتصدیق سازانوف (وزیر خارجه روس تزاري) در این باب خواهد آمد. چیزي که هست، آنان قضیه را به نحو کلّی ومجمل
سرّ بقاي ایران و دوام .» ذلک مبلغهم من العلم و ما بلغوا معشار مما آتیناهم « مطرح ساخته، و مصداق آن را مشخص نکرده?اند
موجودیت آن، عمدتاً همان است که در مدخل بحث بدان اشاره کردیم: عنایات خاص پروردگار، به برکت اهل البیت، علیهم
السلام، بویژه حضرت حجۀ بن الحسن العسکري - ارواحنا فداه - به ایران اسلامی شیعه! در این باب، نقل داستانی شگفت از مرحوم
آیۀاللَّه میرزا محمدحسین نائینی(استاد بسیاري از مراجع تقلید عصر اخیر همچون حضرات آیات عظام حکیم و خوئی و...)،
سرآغازي خجسته براي بحث در باب این موضوع است: می?دانیم که در جنگ جهانی اول، کشور ما از همه سو مورد هجوم قشون
متفقین (روس و انگلیس) وعکس العمل متقابل متحدین (عثمانی و آلمان) قرار گرفت و بویژه نیروهاي ارتش تزاري به رهبري
ژنرال باراتوف، براي رساندن خود به جنوب عراق وشکستن محاصره شدید قواي انگلیس توسط دولت عثمانی، تا قم واصفهان بلکه
تا حدود خانقین نیز پیش رفت. حضور قشون متجاوز اجنبی در خاك ایران، و کشتارهاي فراوانی که از مردم مظلوم و غیور این
سرزمین در جریان کشاکش مزبور صورت گرفت، همراه با قحطی و کمبود شدید ارزاق عمومی که خود داستانی دراز دارد، قلب
همه عناصر شریف و مستقل این دیار را به درد آورده و شدیداً نگران اسلام وایران و تشیع ساخته بود. مرحوم آیۀ اللَّه نائینی نیز
یکی از همین افراد بودکه مشاهده وضع اَسَ فبار ایران و مردم مسلمان و شیعه?آن در زیر چکمه صاحب?منصبان ضد اسلام، آرام و
قرار را از وي گرفته بود. یکی از وعاظ مشهور سابق تهران می?گوید: در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قواي
انگلیس و روس که حملات و هجومها به ملت شیعه اوج گرفته بود، مرحوم آیۀاللَّه العظمی نائینی، رحمۀالله، خیلی پریشان بودند و
نگران از اینکه وضع به کجا خواهد انجامید. نکند که این کشور محبّ و دوستدار امام زمان، سلام?اللَّه?علیه، از بین برود و سقوط
کند. در همین زمانها شبی به امام عصر، عجّ ل?اللَّه?تعالی?فرجه، متوسل می?شود و در حال توسل و گریه وناراحتی به خواب
می?رود و خواب می?بینند که دیواري به شکل نقشه ایران، که شکست برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زیر این
دیوار یک عده زن و بچه نشسته?اند و دیوار دارد روي سر اینها خراب می?شود. مرحوم میرزا وقتی این صحنه را می?بینند به
صفحه 29 از 50
قدري نگران می?شوند که فریاد می?زنند و می?گویند که: خدایا این وضع به کجا خواهد انجامید؟ در این حالات، می?بینند که
حضرت امام عصر، ارواحنافداه، تشریف آوردند و انگشت مبارکشان را به?طرف دیواري که خم شده و در حال افتادن بود گرفتند
و آن را بلند کردند و دومرتبه سرجایش قرار دادند و بعد فرمودند: - اینجا شیعه خانه ماست. می?شکند، خم می?شود، خطر هست،
ولی ما نمی?گذاریم سقوط کند، ما نگهش می?داریم. داستان دیگر (که ناقل آن فقیهی بزرگوار و صاحبدل است که حوزه علمیه
قم وي را علاوه بر فقاهت اعلا، به مراتب والاي زهد وتقوي و صدق گفتار و کردار می?شناخت) باز مربوط به همان دوران
فتنه?بارف جنگ جهانی اول است و ضمناً پرده از برخی جزئیات امر حمایت حضرت ولی عصر - عج - از استقلال ایران
آن طبیب دوّار را به دست می?دهد. مرحوم آیۀ اللَّه حاج شیخ مرتضی حائري » رجال الغیبف « برمی?دارد ونمونه?اي از عملکردف
(فرزند مؤسس محترم حوزه?علمیه قم) در یادداشتهایی که به مناسبت منبر خویش در ایام فاطمیه(قسمت شب پنجشنبه دوم جمادي
30 بقره: افذْ قالَ رَبّفکَ لفلْمَلائفکَ ۀ افنّی جاعفلٌ ففی الأرْضف - الثانی 1392 ق) مرقوم داشته?اند، به مناسبت بحث از آیات 33
خَلیفۀ... و استدلال بر ولایت و سلطنت الهی ائمه اهل البیت علیهم السلام بر جامعه بشریت با استناد به آیات مزبور، نوشته?اند:
...قدر متیقّن از دلالت آیه شریفه، به حسب ظاهر، این است که این خلیفه و جانشین، همان قدرت و توانایی الهی را - باذنه و اعطائه
و قیمومیّته - تا حدي که دخالت در تکمیل نفوس مستعده دارد دارا می?باشد و در هر عصري به مصالح بندگان خدا قیام می?کند؛
چه ظاهر باشد و حکومت ظاهري داشته باشد، یا ظاهر باشد بدون حکومت، یا آنکه از انظار نوع مردم غایب باشد. ظاهر آیه شریفه
این است که همواره یک جانشین باید در روي زمین باشد، براي اینکه کلمه خلیفه مفرد است و ظاهر این است که تاي آن علامت
وحدت می?باشد. مانند حق متعال، که یکی است، خلیفه او نیز یکی است. و اگر احتیاج به اعوان وانصار داشته باشد براي آن
مقصدي که باید به جهت اراده حق متعال دنبال کند خود به حسب مصلحت که آن خود نیز متخذ از سرچشمه علم الهی است
انتخاب می?کند. چنانچه مسلّم است که در این عصر، حضرت خلیفۀ اللَّه الأعظم، اعوان وانصاري دارند که در مواقع مقتضی، به
مصالح عباد و بندگان شایسته حق، که صلاحیت تکمیل دارند، قیام می?فرمایند. داستان آقاي دکتر شیخ حسن عاملی، که خودم در
مشهد مقدس ملاقاتشان نموده بودم، یکی از داستانهاي محکم و قابل استناد است: سپس می?افزایند: جناب ثقه معتمد، آقاي حاج
سید عیسی جزائري که فعلًا در خرّم آباد می?باشند و از تلامیذ مرحوم والد استاد بودند، براي حقیر در مدرسه خان در قم نقل
نمودند وجناب عالم جلیل نبیل صالح، جناب آقاي حاج شیخ محمد صدوقی [= شهید محراب و امام جمعه معروف یزد] نیز سال
گذشته، علی الظاهر به همین نحوي که می?نگارم ذکر نمودند از آقاي حاج اکبر آقا که ایشان اهل مشهد مقدس می?باشند وسید
ظاهر الصلاح و کثیرالعباده?اي می?باشند وعلی?الظاهر در حین کتابت در حال حیات می?باشند. اولی، از جناب حاج عباس خان
آصف، که حقیر خود اورا در مشهد مقدس ملاقات کردم و قصه را با او در میان گذاشتم، ایشان اصل قصه را تصدیق کردند ولی
به واسطه کبر سنّ، بعضی از خصوصیات از یادشان رفته بود. و دومی، علی?الظاهر از خود دکتر شیخ. غرض، سند اول:آقاي
جزائري از آصف از دکتر شیخ؛ سند دوم صدوقی از حاج اکبر آقا از دکتر شیخ،که تمام سلسله سندین را حقیر دیده?ام
ومی?شناسم وهمه مردمان مورد اعتمادي بودند ومی?باشند. که دکتر شیخ گفت: در جنگ بین?الملل اول، که علی?الظاهر از
1914 الی 1918 میلادي طول کشیده است، دولت ایران بیطرف بود و داخل جنگ نبود ولی قشونی در اختیار مجلس شوراي ملی
بود که نام آن ژاندارمري بود. این قشون علی?الظاهر به تیپهاي مختلف تقسیم گردیده و در مرزهاي ایران مشغول محافظت بودند.
از جمله قشونی در حدود 2 هزار نفر در کوههاي رضاییه، از تجاوز روسها به ایران جلوگیري می?کردند که رئیس آن تیپ، ماژور
فضل?اللَّه خان بود و طبیب جرّاح قشون جناب آقاي دکتر شیخ حسن خان عاملی بوده است. ایشان شبی در همان کوهها[ي] اطراف
رضائیه، که در آن وقت علی?الظاهر ارومیه نامیده می?شده است مشغول رسیدگی به مجروحین بوده?اند و اینکه شب را اختیار
کرده بودند براي این [بود] که روزها بیم زد و خورد و جنگ بود ولی در شب هر دو طرف به واسطه?تاریکی از جنگ احتراز
صفحه 30 از 50
داشتند. در همان پیچ و خم درّه?ها می?بیند که یک نعشی، که علی?الظاهر در آن حدود آن وقت از ترکه می?ساخته?اند مانند
سبد، بر دوش 2 نفر هست و مرد زنده?اي در آن دراز کشیده است، نعش را جلوي دکتر به زمین می?گذارند. خود آن مرد
مستلقی [=خوابیده] به آقاي دکتر می?گوید که: تیري از طرف پشت، قسمت راست، وارد بدن شده است. حاجت من این است که
این تیر را درآ[و]ري. گفتم : این کار مشکلی است که در این شب نمی?شود و وسایل بیشتر ومجهّزتري می?خواهد . گفت: مگر
چاقو و سوزن ونخ نداري؟ گفتم: چرا. گفت: با چاقو پاره کن و پارگی را بخیه بزن. گفتم: طاقت تحمل درد نداري. گفت: دارم.
دکتر می?گوید: گفتم می?توانی روي سنگی که در آنجا بود و حکم صندلی را داشت بنشینی؟ گفت: آري. اورا روي سنگ
نشانیدند و پشت او طرف من بود، روي او خم بود به?جانب زمین. من چاقو را کشیدم و قسمتی از پشت اورا پاره کردم و تیر را
درآوردم. دیدم ابداً ناله?اي از او بلند نشد. من تصور کردم که قلب او ایستاده ومرده است. به طرف صورتش خم شدم، دیدم در
حال حیات است و اشتغال به ذکر الهی دارد و زمین جلو روي اوداراي تلألؤ و درخشندگی می?باشد. خیلی به نظرم عجیب آمد.
مشغول بقیه کار شدم و پشت اورا بخیه زدم و او را در چادرمخصوص خوابانیدم. روزها براي رسیدگی و پانسمان به چادرش
می?رفتم. فرداي آن روز که رفتم، گفتم: تعجب کردم از اینکه هیچ ناله?اي نکردي. گفت: این طبیعی است، مگر نشنیده?اي که
مولی امیرالمؤمنین تیر را در حال نماز، از بدن مبارکش بیرون می?آوردند و ابداً اظهار تألّم نمی?فرمود؟ سرّش این بود که توجه او
به طور کامل متوجه حق بود و متوجه بدن خود نبود تا حسّ تألّم نماید، وحسّ تألّم متوقف بر توجه [به بدن و محل درد] است و
بحمداللَّه این قدرت در من نیز می?باشد. دکتر گفت: این مرد کرد در نظرم جلوه[اي] بزرگ نمود. تا آنکه در همین ایام،
دیده?بانها خبردادند که قشونی از طرف روسیه رهسپار است و به طرف مرز ایران در حرکت می?باشد، تعداد آنها در حدود 30
هزار است. این خبر را فقط ماژور دریافت کرد و به من نیز گفت و گفت کسی از افراد مطلع نشود؛ زیرا به?طور غیرمنظم فرار
خواهند کرد و ما به?طور منظم عقب?نشینی می?کنیم بدون اینکه افراد نظامیها مطلع از واقع جریان شوند. من هم به کسی نگفتم
جز به همین مجروح که براي اصلاح جراحت و پانسمان نزد او می?رفتم و چون او مرد جلیلی بود و صاحب سر، به او گفتم. پس از
شنیدن،توجهی کرد یا گفت، توجه کردم و آنان مراجعت می?کنند یا الساعه مشغول مراجعت می?باشند (تردید از نویسنده?این
سطور است). من جریان را به ماژور گفتم، او گفت که این کردها مردمان دروغگو می?باشند و حرفشان بی?اساس است. ولی پس
از چند ساعت، دیده?بانها که با دوربین مراقب طرف دشمن بودند - خبر دادند که آنان مراجعت می?کنند و به طرف مملکت خود
رهسپار شدند یا اشتغال به این کار دارند(تردید از این جانب است). علی?الظاهر ، دکتر می?گوید پس از مشاهده این دو نیروي
عجیب در این مردف به حسب ظاهر عادي، به او گفتم: شما که می?باشید؟ گفت: ما چهار نفر هستیم که از اعوان حضرت
خلیفۀاللَّه امام زمان هستیم و یک نفر ما فعلًا در پاریس است (مسلّماً آقاي صدوقی نقل کرد، و علی الظاهر آقاي جزائري نیز نقل
کرد، و علی الظاهر آقاي جزائري نقل کرد که یکی دیگر در مراکش است) و من مأمور این حدود می?باشم. گفتم: شما که چنین
قدرتی داري، پس تصرفی کن که دولت روس بکلّی مضمحل شود. گفت : ما تا حدودي که نگذاریم کشور شیعه پامال اجنبیان
شود دستور داریم که اعمال نفوذ بکنیم وبیش از این حق نداریم. گفتم: شما می?میرید و آلات قتل در بدن شما کارگر است؟
گفت: بله، از این لحاظ کاملاً ما یک موجود عادي هستیم. منتها، به محض اینکه ما مردیم، جانشین شخص متوفّی از طرف ولی
اعظم معیّن می?شود و کارها معطّل نمی?ماند. گفتم: پس من، اگر گلوله را از بدن شما بیرون نمی?آوردم می?مردید، بنابراین من
حق حیات بر شما دارم، شما باید در مقابل حق مذکور پاداشی به من بدهید. فرمود که، شما به مشهد مقدس رضوي، علیه?السلام،
می?روید و من در آنجا شما را خواهم دید و حق شما را ادا می?کنم ان?شاءاللَّه. دکتر می?گوید: پس از مدتی چند در مشهد
بودم و در دستگاه جان محمد خان و او با قشون تهران، که اوایل رضا شاه پهلوي یا هنگام سردار سپهی او بود، در جنگ بود ومن
نیز جرّاح او بودم. شبی دنبال من فرستاد و گفت باید به فلان پاسگاه، که در چند کیلومتري شهر است، بروي و مجروحین را
صفحه 31 از 50
پانسمان کنی. شبی بارانی و سرد، درشکه?اي هم براي من گرفتند و من تنها با اساس [کذا] جرّاحی که در کیف بود روانه شدیم.
در بیابان هم کسی نبود و هوا هم تاریک و هم سرد وهم بارانی بود، و علی الظاهر می?گفت که باد سرد هم می?آمد. در این بین
که درشکه در حال حرکت بود یکمرتبه مشاهده کردم که هواي لطیفی است و دو نفر نزدیک درشکه هستند که یکی از آنها همان
کفرد سابق?الذکر است. او با رفیقش صحبت می?کرد و می?گفت: ایشان آقاي دکتر شیخ می?باشند و حق حیات بر گردن من
دارد، وظیفه او این است که پس از رفتن به پاسگاه وانجام کار جراحی، شبانه به شهر مراجعت کند. چون همین امشب قشون از
تهران می?رسد و پاسگاه را به توپ می?بندد وباید از کار جان محمد خان برکنار شود چون او مغلوب و منکوب خواهد شد.
رفیقش گفت: پس به او بگو. گفت :او سخنان ما را می?شنود. پس از این مذاکره وضع عوض شد و دیدم کسی در بیابان نیست
وجز باد و باران وسرما وصداي شلّاغ [کذا] که درشکه?چی به اسبها می?زند، چیزي مشهود و مسموع نیست. به درشکه?چی گفتم
کسی را ندیدي؟ او گفت: کدام دیوانه در این حال در بیابان می?آید؟! غرض، به گفته آن مرد عظیم کفرد عمل کردم و همان
طور شد که خبر داده بود. 1 آن فقیه امین ووارسته، در یادداشت منبر فاطمیه دوم 1398 ق. نیز، به مناسبت تفسیر سوره?کوثر واقامه
دلایل متعدد بر اینکه مقصود از کوثر در این سوره وجود نازنین صدیقه طاهره، سلام اللَّه علیها، است، می?نویسند: ...چه کسی
می?توانست تصور کند از ذریه وجود پربرکت او، یازده حجت خدا به وجود خواهد آمد که یکی از آن[ها] سالهاي متمادي مقام
خلافت اللهی را دارا می?باشد وبه قدرت معنوي خدا، باذنه تعالی، زمین و موجود بشري را اداره می?نماید و اوامر غیبی حق متعال
را به وسیله یا بدون وسیله اجرا نموده و مستعدین را به کمالات لایقه خود می?رساند. همین الان بنده در نظر دارم موردي را که از
اولاد علماست و پدر او موقع رفتن از دنیا الحق والانصاف یک شاهی از سهم مبارك امام براي آنان نگذاشت وبا امام خود لااقل در
آن موقع با کمال صداقت و امانت رفتار نمود. امام، علیه?السلام، براي بعضی ازفرزندان آن مرحوم در مواقع اضطرار مستقیماً وجوه
ارسال می?فرمود ومراقب این جزئیات می?باشد. بیش از این پرده برداري علی الظاهر مصلحت نیست. در این دو جنگ بین?المللی
که در مدت عمر ما واقع شد که دنیا را آتش [فرا]گرفت حتی بلاد اسلامی سنّی?نشین، مملکت ایران - که مفتخر به اسم تشیّع و
پیروي از مکتب اهل بیت است - آرام بلکه براي آنان بسیار خوب بود. یعنی منافع مادي جنگ به جیب آنان رفت بدون آنکه دود
این آتش به چشمشان برود. براي اینکه مشهود گردد که ولی عصر، عجّل?اللَّه?تعالی?فرجه، که یکی از ذرّیه کوثر است ، چگونه
مراقب وضع ایران بوده است در جنگ بین?المللی گذشته داستان متقن السّندي را حقیر در منبرهاي سال 1392 گفتم و در
نوشته?مربوط به آن درج نمودم. بیش از این با خلق گفتن روي نیست بحر را گنجاي اندر جوي نیست کلّم الناس علی قدر العقول
عیب نبود، کان بود کار رسول حجۀ الاسلام والمسلمین حاج شیخ اسماعیل نمازي شاهرودي (از علماي کنونی مشهد، و اخوي
مرحوم حاج شیخ علی نمازي معروف نویسنده آثار و تألیفات ارزشمندي چون مستدرك سفینۀ البحار) از کسانی است که در سال
1336 شمسی، در مسیر بازگشت از سفر حج، به محضر حضرت ولی عصر، عجّل?اللَّه?تعالی?فرجه، مشرف شده و ساعاتی چند را،
همراه با همسفران، در خدمت آن حضرت گذرانده است. داستان این تشرّف، که طولانی و بسیار جالب و شنیدنی است، خوشبختانه
از زبان خود ایشان در سالهاي اخیر در نوار ضبط شده (نوار مزبور، در آرشیو راقم این سطور موجود است). اجمال داستان آن است
که ماشین آنها راه را گم می?کند و آن?قدر در بیابانها سرگردان می?شود تا بنزین آن تمام شده و در میان رملها متوقف
می?گردد. در نتیجه این حادثه، همگی دل بر مرگ می?نهند وحتی قبر خود را حفر می?کنند وبا توصیه آقاي نمازي، از اعمال
گذشته خویش توبه کرده و ملتجی به ساحت قدس حضرت مهدي، عجّل?اللَّه?تعالی?فرجه، می?شوند. در خلال توسل و انقطاع
مطلق، حضرت به صورت عربی همراه 7 شتر پر از بار وآذوقه به صورت خلق الساعه بر آنها تجلّی می?کند و راه را به آنان نشان
می?دهد. آنها بسیار خوشحال ولی از ترس سرگردانی مجدّد وي را به قرآن قسم می?هند که تنهایشان نگذارد. حضرت می?پذیرد
و آنها را سوار همان ماشینف بی?بنزین می?کند! طیّ چند ساعت به جَرْیه مرز بین عربستان وعراق رهنمون و در آنجا ناگهان از
صفحه 32 از 50
داستان تمام شد وممکن است « : نظرها غایب می?گر ?پی?نوشت?ها: 1. مرحوم آیت?اللَّه حائري به?دنبال مطلب فوق نوشته?اند
در بعضی از خصوصیات، که مضرّ به اصل مقصود نیست، زیاد و کمی شده باشد، ولی حتی?الامکان مراقبت شده است و ممکن
است آقاي جزائري یا آقاي صدوقی اشتباهاتی داشته باشند، از آن جمله شاید جان?محمدخان نباشد و کلنل محمدتقی خان باشد،
2. پایان اظهارات آقاي موسوي تهرانی. .» ولی اصل داستان محکم و قابل استناد است، وهو الموفّق
کمند عشق
گر ماه من بر افکند از رخ نقاب را بفرقع فرو هفلَد به جمال آفتاب را گویی دو چشم جادوي عابد فریب او بر چشم من به سحر
ببستند خواب را اول نظر ببرد ز دستم عنان عقل وان را که عقل رفت چه داند صواب را گفتم مگر به وصل رهایی بود ز عشق
بی?حاصل است خوردن مستستقی آب را دعوي درست نیست گر از دست نازنین چون شربت شکر نخوري زهر ناب را آتش بیار
نگفتمت که مرو در کمند عشق تیر نظر بیفکند افراسیاب را سعدي » سعدي « و خرمن آزادگان بسوز تا پادشه خراج نخواهد خراب را
خاطره سرجیوس
در مسیر شام در ناحیه » سرجیوس 1 « سالها پس از صعود عیسی، علیه?السلام، بر آسمان (حدود سال 582 میلادي) راهبی به نام
بصري (بوصرا) به عبادت و ارشاد نصرانیان اشتغال داشت، او در کتب مقدس آیین خویش خوانده بود که پیغمبر آخرالزمان و
منسوخ کننده تورات و انجیل در سن کودکی با کاروانی از شهر بصري عبور خواهد کرد و از آن دیر مقدّس نیز خواهد گذشت.
مهمترین علامتی که سرجیوس را اندیشمند ساخته بود مطالعه بشارات مندرجه در کتب انبیاء سلف بود، مخصوصاً ابري که بر وجود
با خود » سرجیوس « . مقدس رسول خداوند بزرگ، خالق کائنات سایه?افکن از گرماي خورشید آتش?افشان خاوري است
می?گفت و می?اندیشید اگر چنین ابري با کاروان در این فصل غیربارانی دیده شود به راز بزرگ جهان پی برده?ام. خداوند یکتا
بر بام » سرجیوس « ، رسول خود را تعیین فرموده است و من او را شناخته?ام. خبر به او رسید که کاروانی به مقصد شام در راه است
ابري به چشم نمی?دید، » سرجیوس « کلیسا برآمد و با بی?صبري به کرانه?هاي دور چشم دوخت. کاروان نزدیک می?شد، ولی
باد شدید می?وزید و او با خود اندیشید حتماً باد ابر را ناپدید کرده و رانده است. بناگاه دید تیزبینش نقطه سفیدي را از دور بر فراز
کاروان مقدس مشاهده کرد که وزش باد اثري در تلاش آن ندارد. این قطعه ابر به سان چتري شیرگون بر بالاي سر محمّد،
که » سرجیوس « . صلّی?اللّه?علیه?وآله، سایه افکنده بود و با قافله حرکت می?کرد و مانع تابش آفتاب بر آن جمال یزدانی بود
نقاش ماهري بود پس از ملاقات با رسول اکرم، صلّی?اللّه?علیه?وآله، سیماي ملکوتی آن حضرت را ترسیم نمود. در این تابلو که
یک سند تاریخی مهم است و هم?اکنون در موزه رم موجود است ابري شیرگون به شکل چتر سایه?بان و بسیار جلی اثر قلمی
به چشم می?خورد. این ابر مقدس فقط در دوران کودکی حضرت محمد، صلّی?اللّه?علیه?وآله، در نخستین سفر به » سرجیوس «
، به نقل از محمد رسول?الله، ذبیح?الله قدیمی رضوانی، شرکت سهامی افست، 1358 .× : شام سایه?افکن بوده است. پی?نوشتها
Sirgius .1 . ص 159
سخنرانی حضرت آیت الله ناصري
بسماللَّه الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم حسبنا اللَّه و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر و الصلاة والسلام
علی اشرف الانبیاء و المرسلین واللغته الدائمه الابدیه علی اعلائهم من الآن الی یوم الدین. یکی از آیاتی که تأویل و تفسیر شده به
وجود حضرت بقیۀاللَّه الاعظم، سلاماللَّهعلیها، آیه 159 از سوره نساء است. آیه شریفه این است: أن مفن اهل الکتاب الالیؤمنن به
صفحه 33 از 50
قبل موته و یوم القیامۀ یکون، علیهمالسلام، شهیداً. آیه شریفه میفرماید: هیچ فردي از اهل کتاب نیست مگر آنکه قبل از مردنش
ایمان میآورد و حق را میپذیرد. یعنی تمام اهل کتاب و پیروان ادیان باطله اعم از یهود و نصاري، مجوس و زرتشتی ایمان
میآورند. 1 یعنی موقعیکه انسان عمرش تمام شد و آن مأمور الهی براي قبض روحش آمد اشارهاي میکند و بهدنبال آن تمام
اعضاء و جوارح فرد از حرکت میافتند. در آنموقع چشم بصیرتش باز میشود و حقیقت را میفهمد که اگر اهل اللَّه باشد با شوق
و شعف به آنطرف پرواز میکند و اگر جنایتکار و جانی باشد از رفتن میماند و میخواهد توبه کند. مثلًا یهودیان که نعوذباللَّه
میگویند حضرت عیسی ولدالزناست به اشتباه خودشان پی میبرند. یا نصاري که میگویند حضرت عیسی پسر خداست حق را
درك میکنند و میفهمند اشتباه کردهاند، لکن فهمیدن حق و ایمان آوردن به آن در این موقع فایده ندارد 2و توبه اگر تا قبل از
کشف حجب باشد درست است 3 اینها که به حضرت موسی و حضرت عیسی و نبی اکرم، صلّیاللَّهعلیهوآله، ایمان آوردند این
ایمانشان بینتیجه و بیفایده است که البته خود حضرت عیسی و حضرت موسی بر ایمان اینها شاهدند. امّا تأویلی که درباره این آیه
شده این است و اینطور معنی کردهاند که هیچکدام از اهل کتاب از یهود و نصاري نیستند مگر اینکه قبل از موت حضرت عیسی به
را به یهود و نصاري برگرداندیم امّا الآن به حضرت عیسی. در هفت یا هشت تفسیر که » به « ایشان ایمان میآورند. یعنی قبلًا ضمیر
نگاه کردهام همه اینگونه معنا کردهاند. این چه وقتی است که تمام یهود و نصاري و مجوس قبل از فوت حضرت عیسی به ایشان
ایمان بیاورند؟ در روایات متعدد داریم موقعی که حضرت بقیۀاللَّه روحیله الفداء خروج میکند حضرت عیسی از آسمان بر ایشان
نازل میشود 4 و با حضرت بیعت میکنند و به ایشان ایمان میآورند و پشت سرشان نماز میخوانند و . 5,6 در آن زمان که حضرت
عیسی از آسمان نازل شدند میفرمایند: من یک نفر در بغداد امام جمعه اهل سنت بود از این سنیهاي متعصب بود و به شیعهها بد
میگفت. طبع شعر بسیار عالی هم داشت. قصیدهاي به عربی برعلیه شیعهها گفته بود و امام زمان، علیهالسلام، را مسخره کرده بود
عیسی هستم کجا پسر خدا هستم؟ ابدأ چنین نیست و شما اشتباه کردهاید. در این زمان همه برمیگردند و ایمان میآورند. یهود هم
تماماً منفعل میشوند، خلاصه تمام اهل کتاب در محضر حضرت بقیۀاللَّه الاعظم، سلاماللَّهعلیه، به حضرت عیسی ایمان میآورند.
روایتش را خدمتتان عرض کنم البته این روایت را در تفاسیر نقل کردهاند و من در کتب روائی ندیدهام. نبی اکرم،
صلّیاللَّهعلیهوآله، فرمودند: کیف انتم إذ أنزل فیکم ابن مریم و إمامکم منکم؟ آن موقعی که حضرت عیسیبن مریم از آسمان نازل
بشود و در محضر امام زمان، علیهالسلام، بیعت کند شما در چه حالی هستید؟ که این روایت ذیل همین آیه شریفه نقل شده است.
روایت مفصل دیگري را امروز در دو سه تفسیر دیدم که نقل کردهاند. ابن شهرآشوب میگوید دیدم حجاج خیلی ناراحت است.
گفتم چرا شما ناراحتید؟ گفت از این آیه که درست سیاقش را نفهمیدم درحالیکه من تمام یهود و نصاري را گردن میزنم. به او
گفتم نه این معنایی که فهمیدهاي برخلاف معناي اصلی بوده و معنایش این است که موقعی که حضرت عیسیبن مریم از آسمان به
زمین آمد هیچ یهودي و نصرانی نیست مگر اینکه به ایشان ایمان میآورد و حضرت عیسیبن مریم تمامشان را تحویل حضرت
بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، میدهند و آنها هم تماماً با امام زمان، علیهالسلام، بیعت میکنند و ایمان میآورند. یکدفعه گفت: تو این را
از کجا معنی کردي و از کجاي آیه این معنا را درآوردي؟ گفتم امام محمد باقر، علیهالسلام، این مطلب را به من فرموده، بعد
حجاج گفت: واللَّه جنت بهامن عین صافیه. این مطلب را که گفتی بهخدا قسم از چشمه زلال و صاف وگوارا برداشته شده است. و
هرکس این معنا را نمیتواند درك کند و از این آیه استفاده کند. بعد میفرماید: و یوم القیامۀ یکون، علیهمالسلام، شهیداً. اینجا
حضرت مسیح براي اهل کتاب شاهد است که این عقاید خرافی که داشتید برخلاف واقعیت بود. آیات قرآنی قبل و بعد از این آیه
و خود این آیه شریفه نسبتهایی را که به حضرت عیسیبن مریم میدهند نفی میکنند. درباره این آیه تا اینجا کافی است. حالا
داستانی را محض تبرّك راجع به حضرت بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، عرض میکنم، هرچند شاید این داستان را مدتی قبل گفته باشم؛
لیکن چون مفید است باز خدمتتان عرض میکنم. آشیخ محمد کوفی داستانهاي متعددي داشتند که حالا این یکی بهذهنم آمد
صفحه 34 از 50
بگویم که قصه آقاي میرجهانی است و اسمی هم از ایشان برده شود - خدا انشاءاللَّه ایشان را رحمت بکند - ایشان در حدود
پنجاه، شصت سال قبل از این در نجف نویسنده مرحوم آسید ابوالحسن مدینهاي بودند. خود ایشان داستان را نقل کردهاند که من
نجف خدمت آسید ابوالحسن بودم و کاغذهایی که مینوشتیم نامههاي آسید ابوالحسن بود. یک نفر در بغداد امام جمعه اهل سنت
بود از این سنیهاي متعصب بود و به شیعهها بد میگفت. طبع شعر بسیار عالی هم داشت. قصیدهاي به عربی برعلیه شیعهها گفته بود
و امام زمان، علیهالسلام، را مسخره کرده بود که شیعهها جمع میشوند و درون زیرزمین میروند و میگویند امام زمان، علیهالسلام،
اینجا پنهان شده است و گریه و دعا میکنند و امام زمان را هم پیدا نمیکنند. خلاصه شیعهها را شدیداً به این سبک دست انداخته
الباطل یموت « : بود و آن را روي کاغذ چاپ و منتشر کرده بود. یکی از این کاغذها بهدست آسید ابوالحسن رسید و ایشان گفتند
او را بهحال خودش ولش کنید او دیوانه است. اگر بخواهیم دنبالش را بگیریم بزرگ میشود و بهصلاح نیست. یک » تبرك ذکره
روز که نشسته بودم نامهاي از حجاز آمده بود، باز کردم دیدم بحرالعلوم مدنی که یکی از علماي اهل سنت بود همین کاغذ را که
بهدستش رسیده بود گذاشته بود داخل پاکت و یک نامه هم نوشته بود که آسید ابوالحسن شمائی که رئیس مذهب شیعه هستید
جواب این اشعار را بده و بگو امام زمان شما کجاست؟ خود ایشان به من گفتند من نامه را خواندم و ناراحت شدم. بلند شدم و نامه
را به آسید ابوالحسن دادم و ایشان نگاه کردند. گفتم آقا چهکنم؟ گفتند براي بحرالعلوم مدنی بنویس که بیا تا امام زمان،
علیهالسلام، را نشانت بدهم، من بلند شدم و به اتاق خودم آمدم و گفتم این چه حرفی است؟ او یک آدم عادي نیست و رهبر مثلًا
صدها هزار نفر در حجاز است. به او بگویم بلند شو بیا اینجا تا امام زمان، علیهالسلام، را نشانت بدهم و اگر آسید ابوالحسن نتواند
نشانش بدهد دیگر براي شیعه چیزي نمیماند. داماد و پسرشان آمدند و جلسه گرفتیم، جریان نامه و جواب ایشان را به آنها گفتم.
گفتند نه، ننویس. شب که شد چهار پنج نفري رفتیم خدمت آقا و نشستیم، دومرتبه گفتم آقا این نامه را که ملاحظه فرمودید؟ - بله
نامه را دیدم. - جوابش را چه بنویسم؟ فرمودند: مگر نگفتم؟ بنویس که بلندشو بیا نجف تا امام زمان، علیهالسلام، را نشانت بدهم.
هیچکس دیگر حرفی نزد. همه بلند شدیم، آمدیم و گفتیم آقا قاطع است بنویس. برداشتیم و نوشتیم که آقاي فلان و با آن آداب و
القابی که بود شما تشریف بیاورید نجف تا امام زمان، علیهالسلام، را به شما نشان بدهیم. نامه را داخل صندوق پست انداختیم. یک
ماه و نیم، دو ماه که گذشت داشتیم نماز مغرب را داخل صحن پشت سر آسید ابوالحسن میخواندیم که یکی از خدمه آمد و
گفت: آقاي میرجهانی. گفتم: بله. گفت: دو نفر از حجاز به نام بحرالعلوم و پسرش آمدهاند و میخواهند خدمت آسید ابوالحسن
برسند. وقتی این را شنیدم مثل این بود که یک ظرف آب سرد روي سرم ریخته باشند که دیدي چه شد؟ بالاخره اینها آمدند.
دویدم و به آسید ابوالحسن همان بین دو نماز گفتم آقا مدنیها آمدهاند. فرمود کی گفت؟ گفتم: این خادم میگوید در خانهام
هستند. گفتند: صبر کن نماز تمام بشود. به او گفتم: فرمودند نماز که تمام شد میرویم دیدنشان. خادم دوید و من هم خانه خادم را
بلد بودم، رفتیم و وارد خانه شدیم. دیدیم بله یک پیرمردي است و جوانی هم که پهلویش نشسته آمدهاند. دست آقا را بوسیدند
آنجا نشستیم و بعد از تعارفات آقا فرمودند فردا شب براي شام به منزل ما بیائید. بحرالعلوم مدنی گفت: آقا شما مرا شرمنده کردید
ما باید به زیارت شما بیائیم و فردا شب شما بیائید .» الزائر یزور و لا یزار « من میخواستم خدمت شما برسم. فرمودند: نه شما زائرید
مهمان من هستید. گفتند خیلی خب. شام را خوردند و بقیه که رفتند دامادشان و پسرشان و من و بحرالعلوم و پسرش ماندیم. آقا
خادم را صدا زد که چراغ را روشن کن. آن موقع که برق نبود. چراغ را روشن کرد. آقا به بحرالعلوم و پسرش گفتند شما بلند
شوید. بلند شدند. آسید ابوالحسن جلو و آن دو نفر هم از عقب از خانه بیرون رفتند. آقاي میرجهانی گفتند من و پسر و دامادشان به
دنبال آنها راه افتادیم. آقا گفتند: شما ابداً حق ندارید بیائید برگردید. گفتیم آخر آقا شما در این شب تاریک کجا میروید؟ گفتند
بهشما مربوط نیست و برگردید و همه ما را برگرداندند. به درون خانه آمدیم و دیگر جرأت نداشتیم برویم، نشستیم و منتظر اینکه
حالا چه میشود. نمیدانستیم کجا رفتند. حدود سه ساعت که طول کشید دیدیم در میزنند. بلند شدیم، من دویدم و در را باز
صفحه 35 از 50
کردم، دیدم آسید ابوالحسن خیلی منقلب است. وارد شدند وقتی بحرالعلوم به داخل آمد به او گفتم آقا چطور شد؟ گفت:
ما شیعه شدیم. گفتم حضرت را دیدید؟ گفت: آري، حضرت را دیدم. ما بهدست آقا شیعه شدیم. او منقلب شد و » استبصرنا شیعنا «
شروع کرد به گریه کردن. پسر ایشان را کنار کشیدم و گفتم شما جریان را بگو که چه شد؟ گفت: واللَّه سید جلو بود و همینطور
میرفتیم به قبرستان واديالسلام رسیدیم. واديالسلام خیلی بزرگ بود. به وسطهاي آن رفتیم که مقامی است بهنام مقام امام زمان،
علیهالسلام، بنده زیاد آنجا رفتهام و کشف و کرامات زیادي در آنجا دیده شده است. گفت موقعی که رسیدیم مانند باغ بود،
دیواري گلی داشت. آقا چراغ را از خادم گرفتند و گفتند شما حق ندارید بیائید داخل. همینجا بیرون بایست، گفت بیرون ایستاد.
آسید ابوالحسن و من و پدرم به داخل رفتیم، یک چاهی در آنجا بود. آقا عبایش را کنار گذاشت و آب کشید و آن را به دور از
چاه برد و وضو گرفت و به پدرم گفت وضو بگیر! گفت من وضو دارمخودشان چراغ را گرفت و دم مقام رفتند که وسط آن
محوطه است. به من هم گفتند شما هم حق ندارید بیائید داخل. همینجا بایست. مقام امام زمان، علیهالسلام، دو اتاق تو در توي
گلی است، میگفت آسید ابوالحسن بهداخل مقام رفت و پدرم هم به دنبالش. من هم گوش میدادم که ببینم آیا وحی است؟ در
بیابان کسی نبود دیدم آنجا نماز خواند و صدایش را میشنیدم، بعد از اینکه نمازش تمام شد دیدم صداي یابنالحسنش بلند شد که
یابنالحسن یابنالحسن و این جمله بهگوشم رسید که آقا من به ایشان قول دادهام که شما تشریف بیاورید. آبروي من پیر مرد را
نریزید. یکدفعه دیدم که مثل این است که خورشید داخل مقام طلوع کرده باشد. مثلًا نیم دقیقهاي که طول کشید پدرم جیغ و
ضجهاي کشید و دیگري خبري از او نشد. آسید ابوالحسن صدا زد فلانی. گفتم بله، گفت بیا پدرت را بههوش بیاور. دویدم، دیدم
پدرش غش کرده است، او را بههوش آوردم، تابه هوش آمد به پاهاي آسید ابوالحسن افتاد و شروع کرد به بوسیدن و گفت:
مقامات و آثار و شرایط شیعه را به من بیاموز. میگفت که آنچه را وظیفه بود یادش دادند و بلند شدیم و آمدیم. شیعه شدهایم از
دوستان امیرالمؤمنین، علیهالسلام، شدهایم. امام زمان، علیهالسلام، محیط به عالم وجود است بهجان خود امام زمان قسم الآن هرکس
هرجایی نشسته و هرجایی هست امام زمان او را میبیند و از نیتهاي همه ما باخبر است. خدایا قَسَ مَت میدهیم به حق محمد و آل
محمد این سال را آخرین سال غیبت کبراي امام زمان، علیهالسلام، قرار بده، چشمهاي آلوده ما را به جمال منورش روشن بفرما.
خدایا قَسَ مَت میدهیم به حق محمد و آل محمد و به حق فرق شکافته امیرالمؤمنین، علیهالسلام، که باران رحمت را بر ما بباران.
پینوشتها . چهار ملک از میلیاردها و میلیونها ملائکه خدا مقربند که حضرت عزرائیل علیهالصلاة والسلام یکی از آنهاست و این
بزرگوار خیلی فوقالعاده است، حتی شاید بتوانیم بگوئیم که مقدم بر حضرت اسرافیل و جبرائیل است. این وحی الهی است. آري
همان حضرت عزرائیل که بعضیها که انشاءاللَّه خدا برایشان خوب بخواهد بهاین بزرگوار توهین میکنند، مثلًا میگوید فلانی
مثل عزرائیل آمد بالاي سر من. یا مثل عزرائیل با من برخورد کرد. آخر شما کی عزرائیل را دیدهاي؟ یک همچون تعبیرات زنندهاي
که درست نیست. باید ادب زبان را مخصوصاً درباره مقربین درگاه و آیات الهی باید رعایت کرد. این بزرگوار بدون اجازه و امر
حق ابدأ قدم از قدم برنمیدارد و هرکجا که بروند طبق مأموریت و اجازه و اراده حق است. این را قبل از اینکه به موضوع صحبت
بپردازیم عرض کنم که وقتی انسان حضرت عزرائیل، علیهالصلاةوالسلام، را میبیند کیست که جان انسان را میگیرد؟ آنچه از
آیات قرآنی بدست میآید مختلف است. بعضی آیات حضرت حق را بیان میکنند، بعضی حضرت عزرائیل، علیهالسلام، را و
بعضی هم مأمورین حضرت عزرائیل را. آن اشخاصی که خرده شیشه قاطی ذاتشان است اینجا اشکال میکنند و میگویند این
تناقض در قرآن است. نه تنها تناقض نیست که عین حقیقت است. معصومین، علیهالسلام، را حضرت حق قبض روح میکنند، اولیاي
الهی را حضرت عزرائیل و اشخاص عادي امثال بنده را مأمورینشان، جمع بین روایات اینگونه است. . حضرت آدم علی نبینا و آله و،
علیهالسلام، موقعی که بلند شد و آن جریانها را فهمید عرض کرد که پروردگارا تو شیطان را بر فرزندان من مسلط کردي، بهازاء آن
به آنها چه عنایت میکنی؟ خطاب شد که یا آدم! چنانچه اولادت اراده معصیت کردند نمینویسم و اگر اراده اطاعت کردند یک
صفحه 36 از 50
برابر مینویسم. عرض کرد: کم است. خطاب شد یا آدم! اگر اولاد تو معصیت کردند یکبرابر مینویسم و اگر اطاعت کردند
دهبرابر. و این مطلب صریح قرآن است که من جاء بالحسنۀ فله عشر امثالها. عرض کرد: کم است. خطاب شد که یا آدم! اگر اولاد
تو جنایت و اشتباه کردند و تا یکسال قبل از فوت توبه کردند قبول میکنم. عرض کرد یکسال زیاد است. خطاب شد تا یکماه قبل
از فوتش عرض کرد که پروردگارا زیاد است، خطاب آمد تا یکساعت قبل از فوتش که منظورم اینجا بود. . موقعی هم که حضرت
بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیه، تشریف میآورند آن موقع هم توبه نتیجه ندارد و مثل کشف حجب است و براي مسلمانها هر توبهاي که قبل
از حضور ایشان باشد ارزش دارد. اهل کتاب حسابشان جداست. . با توجه به نص قرآن حضرت عیسی زندهاند و در آسمان چهارم
با حضرت ادریس مشغول عبادتند. . هفت پیغمبر در رکاب حضرت بقیۀاللَّهالاعظم، سلاماللَّهعلیه، خدمتگزارند. حضرت عیسیبن
مریم، حضرت ادریس، حضرت خضر، حضرت الیاس، حضرت شعیب، حضرت یوشع، حضرت صالح. عیسیبن مریم و ادریس و
خضر و الیاس زندهاند. دوتا در آسمان و دوتا در زمین. سه پیغمبري هم در زمان حضرت بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، رجعت میکنند
یوشع و شعیب صالح میباشند. پانزده نفر از اصحاب خاص حضرت موسیبن عمران و هفت نفر از اصحاب کهف هم رجعت
میکنند و در رکاب حضرت بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، زنده میشوند. . یکی از عقاید شیعه رجعت است. ما دو رجعت داریم: کبري و
صغري. که رجعت صغري در زمان حضرت بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، است. روایات در این رابطه درحد تواتر است، بدینمعنی که
کسانی که عاشق و شیفته و محب حضرت بودهاند و زمان حیاتشان پیش از زمان ظهور بوده است و آن را درك نکردهاند وقتی
حضرت ظاهر میشوند ملائکه به سر قبرشان میروند و به آنها میگویند: اگر میخواهید براي نصرت حضرت بیایید بلند بشوید که
عدهاي بلند میشوند و میآیند و بهاصطلاح رجعت میکنند. این را رجعت صغري مینامند. در رجعت صغري شاگردان شماره
یک مکتب امیرالمؤمنین، علیهالسلام، مثل حضرت سلمان و حضرت مقداد و حضرت میثم تمار و کمیل بن زیاد نخعی و اویس قرنی
در رکاب حضرت بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، حاضرند و جانفشانی میکنند. از طرف حضرت بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، حضرت عیسیبن
مریم فرماندهی یک منطقه بسیار وسیعی را برعهده میگیرد و در آن موقع عدل الهی پیاده میشود. اگر خواسته باشید به تفسیر
مراجعه کنید در تفسیر منهج الصادقین مشروحاً حدود یک صفحه و کسري آن را بیان کرده است که بهقدري لذتبخش است که
نمیتوان وصف کرد. در آن زمان تمام حیوانات یکجا چرا میکنند. حیوانات درنده تماماً علفخوار میشوند و حیوان گوشتخوار
پیدا نمیشود. حیوانات گزنده هم تماماً اهلی میشوند و مار و عقرب دیگر زهري ندارند، بطوریکه در روایات آمده که بچهها آنها
را میگیرند و بازي میکنند و ابدأ اذیتی به آنها نمیرسد. چون وقتی عدل واقعی میخواهد در زمین پیاده شود دیگر ظلم و تعدّي
و جنایت وجود ندارد. این رجعت صغري ادامه دارد تا هفتاد سال که حضرت هستند. ایشان که به درجه شهادت رسیدند حضرت
اباعبداللَّه الحسین، علیهالسلام، تشریف میآورند و ایشان را غسل میدهند، چون امام را باید امام غسل بدهد و ما امام سیزدهم هم
که نداریم و بعد ایشان را کفن میکنند و بر او نماز میخوانند و در محل خودشان در کربلا دفع میکنند، حالا چند سال طول
میکشد نمیدانم ولی نمیگویم چون خیلی طولانی است. بعد از حکومت حضرت اباعبداللَّه، علیهالسلام، و اصحابشان
امیرالمؤمنین، علیهالسلام، برمیگردند که خدا میداند مدت رجعتشان چقدر طول میکشد و بعد از ایشان نبیاکرم،
صلّیاللَّهعلیهوآله، رجعت میکنند که در رجعت ایشان سایر ائمه، علیهمالسلام، هم برمیگردند و اینها تماماً رجعت صغري است و
رجعت کبري در قیامت است که تمام موجودات برمیگردند براي حساب و کتاب. حضرت عیسیبن مریم از آسمان که نازل
میشوند و در چهل سالی هم که در محضر حضرت بقیۀاللَّه، سلاماللَّهعلیها، هستند ازدواج نمیکنند و خداوند یک جشن عروسی
در قیامت برایشان تشکیل میدهد که انشاءاللَّه همه آنجا در ازدواجی که از اولین و آخرین بیسابقه باشد، باشیم و شرکت کنیم.
پیام حضرت